معنی سمبول ممانعت
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ممانعت. [م ُ ن َ / ن ِ ع َ] (از ع، اِمص) بازداشتگی و منع و نهی و تعرض و مزاحمت و اعتراض و دفع. (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی از چیزی. جلوگیری. بازداشت. منع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): محسن بن طاق که امیر غز بود راه او بگرفت و به ممانعت او برخاست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). منتصر به اسفراین افتاد و مردم اسفراین از خوف فتنه به ممانعت او برخاستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). رجوع به ممانعه شود.
- ممانعت کردن، جلوگیری کردن. بازداشتن از کاری.
فرهنگ معین
فارسی به ایتالیایی
simbolo
فرهنگ عمید
کسی را از کاری بازداشتن، منع کردن، جلوگیری کردن،
کلمات بیگانه به فارسی
بازدارندگی-بازداری-جلوگیری
فارسی به عربی
ازعاج، استثناء، زمام
معادل ابجد
739